«از این یکطرفی نیک آگاهیم و از راه برطرف کردن آن سخن فراوان گفته شده ولی این را ه را نشان ندادهاند. امیدواریم بحث دکتر نصر کاری برای پراکندن ابرها بکند. ما همه از جان و دل آرزومند آن هستیم که کسی بتواند بر ما آشکار کند که چگونه عنصر کمی محض، نسبتهای حقیقی-کیفی و اشراقی- را که در فعالیت طبیعت خلاق درخشندگی دارند، در زیر ابر نگاه میدارد. در ماورای این آرزو موانع فلسفی غمانگیزی هست که باید از میان برداشته شود . علم همیشه بر راهی دیگر میرفته است. یوهانس کپلر –گواهی که دکتر نصر او را رد نخواهد کرد-چنین نوشته است: همان گونه که چشم برای رنگها و گوش برای صوتهاست، عقل و فکر نیز برای آن است که روابط کمی را دریافت کند»[1].
همه ما ناخودآگاه درگیر پژوهش کیفی هستیم. در هنگام کار کردن، مشاهده رفتارها، ایجاد حس فضا و مکان، بحث درباره ایدههای گوناگون با همکاران و همکلاسیها و آنگاه ایجاد ساختارهای واقعیت براساس دیدهها و شنیدههایمان همگی مراحلی از پژوهش کیفیاند. چرا که هیچ عدد و رقمی ارائه نشده و هیچ تحلیل مبتنی بر عدد و رقم نیز انجام نشده است.
«گلیزر» که خود از کسانی بود که انقلابی در حوزه پژوهش کیفی به راه انداخت در ارائه تعریفی نظاممند از آن درمانده فهرستی از نبایدها را برای پژوهش کیفی بیان کرد. او پژوهش کیفی را فعالیتی میداند که:
- متکی بر تحلیلهای آماری نیست؛
- برای گردآوری دادهها از روشهای کمی استفاده نمیکند؛ و
- روشهایی ابتدایی برای تعیین روشهای غیر کیفی نیست.
گورمن( 2005) ویژگیهای کلیدی پژوهش کیفی را در چهار جمله خلاصه میکند:
- پژوهشگران داده را در محیط طبیعی وقوعشان گردآوری میکنند و ابزار اصلی خود پژوهشگر است؛
- داده کلامی است نه عددی؛
- پژوهشگران کیفی بیشتر بر فرایند فعالیت تمرکز دارند تا حاصل آن؛
- پژوهشگران کیفی معمولا داده مورد نیاز خود را به شیوهی منطقی تجزیه تحلیل میکنند نه آماری و حاصل اغلب پژوهشهای کیفی تولید پرسشهای پژوهشی و حدسیات و فرضیات است نه اثبات یا رد روابط یا نتایج پیشبینی شده.

[1] دکتر نصر، فیلسوف شهیر ایرانی و دانشآموخته رشتههای فیزیک، زمینشناسی و فلسفه در دانشگاههای معظمی همچون ام.آی.تی و هاروارد، در حوالی دههی 1960 میلادی که هنوز امواج نوظهور گرایش به پژوهش کیفی عالمگیر نشدهبود چنین از سیطره کمیگرایی در علوم شکوه کرد.
چه لزومی به مطالعه فلسفهی علم در دورهی دکتری هست؟ آیا نمیتوان صرفا به کتابهای روش پژوهش که تعدادشان زیاد و مطالبشان هم مفصل است اکتفا کرد؟ اگر خواستیم مطالعه فلسفه علم را شروع کنیم با کدام کتاب شروع کنیم بهتر است؟
همانطور که از اسم دورهی دکتری PhD برمیآید، سرنام واژههای لاتینی philosophiae doctor است که معنی آن در انگلیسی میشود Doctor of Philosophy یعنی دکتر در فلسفه. خوب حالا دکتر یعنی چه؟ دکتر در زبان لاتین معادل انگیسی teacher و در زبان انگلیسی میانه به معنی آدم دانشمند، دانا یا فاضل learned person آمده است. پس دکتری PhD که امروزه خیلی مرسوم شده و برخی از آدمها به صرف داشتن مدرک آن در میهمانیها و مجالس خودمانی و غیر خودمانی اظهار فضل میکنند به معنی آدمی است که در فلسفهی یک امر تخصصی خبره است. فلسفه از ریشه یونانی philosophia معادل انگلیسی love of wisdom به معنی عاشق دانایی آمده است. این آدم باید به دنبال ریشههای پدیدار شناختی و هستی شناختی امور باشد و صرف پر کردن چند پرسشنامه و پیمایش و مصاحبههای عمیق و سطحی یا فرمول های ساده و پیچیده نمیتواند از او متخصصی فاضل بسازد. اخیرا آقای محمدپور، جامعه شناس مولف کتابهای«ضد روش»، «روش روش» و «فراروش»، مصاحبهای کرده که خواندن آن از جهاتی سازنده است:
«پارادایم بالاترین سطح انتزاع نظری و تلقی در باب واقعیت یا پدیده است؛ هر پارادایمی باید دارای مواضع روششناختی خاص خود باشد. روششناسی با تسخیر معرفت سروکار دارد. در مقابل، روش تکنیکیترین و واضحترین سطح برخورد با واقعیت است. بگذارید مثالی بزنم. پارادایم اثباتگرایی از نظر روششناختی متکی به کمیگرایی و منطق قیاسی ـ فرضیهای است و در سطح روش مثلاً روشهای آزمایشی و پیمایشی را تجویز میکند. پارادایمهای دیگر نیز مانند تفسیرگرایی یا پستمدرنیسم و غیره به همین شیوه عمل میکنند».
درک رابطهی بین پارادایم و روش که یکی در فضای فلسفی و دیگری در فضای تکنیکی قرار دارد بسیار مهم است و این میسر نمیشود مگر به مطالعه عمیق فلسفهی علم و درک رابطهی بین معرفتشناسی (Epistemology)، هستیشناسی (Ontology)، روششناسی (Methodology) و روش (Method)؛ آنگونه که در بخش «بنیانهای فلسفی پژوهش» توضیح داده شد.
در حالی که در رویکرد کمی پژوهشگر از دریچه اثباتگرایی و رئالیسم به پدیدهها، حوادث، و قواعد و قوانین نگاه میکرد، نگاه پژوهشگر کیفی یک نگاه ذهنگرایانه از رهیافت تفسیرگرایی است. بنابراین، پژوهشگر کیفی معتقد است که حقیقت مطلقی خارج از ذهن انسان و در جهان واقع وجود ندارد، از همین رو پدیدهها موجودیتهای مستقلی نیستند که بتوان آنها را به طور مستقل مورد مطالعه قرار داد. هرچه هست در ذهن افراد است، و کار پژوهشگر کیفی استخراج این چیزها از ذهن است.
فیلسوفان علم با دو موضوع استقراءگرایی و قیاسیگرایی مواجه بوده اند. برخی معتقدند که اکتشافات دانشمندان بزرگ براساس بینش استقرایی صورت میپذیرد؛ حال انکه دیگران این موضع را رد کرده و با ذکر مثالهایی از تاریخ علم بر این رای پای می فشارند که علوم به طور کل برمبنای قیاس قرار دارد. گروه سومی که آنها را پراگماتیست یاعملگرا میخوانند ترکیبی از قیاس و استقرا را رویکرد دانشمندان دانسته و آن را تایید کردهاند.
یکی از تمایزهای آشکار پژوهش کیفی و کمی رویکرد استقرایی در مقایسه با رویکرد قیاسی است. در حالی که پژوهش کیفی با بررسی دادهها به نتیجه میرسد، پژوهش کمی با بررسی گزارههای کلی در قالب فرضیههای علمی دادههایی را در جهت رد یا قبول آنها آزمون میکند. همین جا باید گفت که کارل پوپر اعتقادی به قبول یا اثبات فرضیهها ندارد و میگوید که فقط میتوان فرضیهای را به طور موقت تایید کرد. در مقابل عقلگرایی انتقادی پوپر، تفسیرگرایان و ساختگرایان معتقدند که هدف از پژوهش تعمیم فرضیهها و نظریههای علمی نیست بلکه درک و شناخت بیشتر، عمیقتر و بهتر انسان از مسائلی است که در سازمانها، اجتماع، و د رمقیاسی وسیعتر محیط پیرامون او میگذرد. برای این منظور استقراء منجر به درک بهتر پژوهشگر از موضوع های پژوهش میشود. چالمرز با طرح مساله استقراگرایی سطحی سعی در حل اختلاف بین فیلسوفان اثباتگرا و تفسیرگرا دارد. «مطابق استفراگرایی سطحی علم با مشاهده آغاز میشود». ولی مگر میشود با تعدادی مشاهده محدود گزاره یا گزارههایی را در مورد پدیدههای نامحدود یا بسیار زیاد صادق دانست. «تمییز نهادن بین مقام کشف و دستیابی و مقام نقد و ارزیابی استقراگرایان را از بخشی از انتقادات مطرح شده که مربوط به ادعای آغاز شدن علم با مشاهده است میرهاند».
برای تأمین روایی و پایایی مطالعه از روش ارزیابی لینکولن و گوبا استفاده گردید که معادل روایی و پایایی در تحقیقات کمی است.بدین منظور و بر پایه این روش چهار معیار موثق بودن و اعتبار(باورپذیری)، انتقال پذیری، اطمینان پذیری و تأیید پذیری جهت ارزیابی در در نظر گرفته شد. یکی از دلایل طولانی شدن این پژوهش وسواس پژوهشگر در مرحلههای مختلف به منظور حصول اطمینان از روایی آن بود. با توجه به این که تحقیق حاضر بیشتر کیفی بوده ، اثبات روایی آن دشوارتر از پژوهشهای کمی است. به همین منظور و برای دستیابی به هریک از این معیارهای یاد شده در فوق، اقدامات زیر صورت پذیرفت:
اعتبار: پژوهشگر با صرف زمان کافی، تایید فرایند پژوهش توسط هشت متخصص، استفاده از دو کدگزار برای کدگزاری چند نمونه مصاحبه جهت کسب اطمینان از یکسانی دیدگاه کدگذاران، استفاده از پرسشهای عینی و قابل اندازه گیری مانند استفاده از زمان سنج برای اندازه گیری متغیر زمان لازم برای بارگذاری وبگاه در پرسش نامهی نهایی و نگارش یادداشت دامنه و یادآور در طول پژوهش خاصه در فرم های اکسل، میزان موثق بودن دادههای پژوهش را به حد قابل قبولی افزایش داده است.
انتقال پذیری: برای حصول اطمینان از انتقال پذیری یافتههای پژوهشی سه متخصص وب که در پژوهش مشارکت نداشتند در مورد یافتههای پژوهش مورد مشورت قرار گرفتند.
در همهی مراحل کار و به منظور ایجاد اطمینان پذیری، جزئیات پژوهش و یادداشت برداری ها ثبت و ضبط شد. شرح مفصل فرایندی است که طی آن پژوهشگر کیفی به تفصیل جزئیات روش کار خود و مستندات را شرح میدهد.
تأییدپذیری: اگر یافتههای پژوهشی بخواهد تایید شدنی باشد، باید کلیه جزئیات در تمامی مراحل به دقت ثبت و ضبط شود که این کار در مورد هر پژوهشی باید انجام شود و همهی مستندات به صورت الکترونیک در سی دی پیوست بیاید. از جملهی مستندات میتوان به متن کامل مصاحبههای گروه کانونی به صورت صوتی و آزمایش نهایی وبگاهها به صورت ضبط ویدئویی اشاره کرد.
پژوهش کیفی با «ادراک» سروکار دارد. ساعتهای متمادی با موضوعهای مختلف سر و کله زدن و سعی در درک رفتارهای آدم ها و سپس تعمق در آنها کار مهم پژوهشگر کیفی است. سوالی که پژوهشگر پس از پایان پژوهش از خود میپرسد این است:
- آیا گزارش ما غلط بود یا صحیح؟
- آیا اصلا پاسخ درستی به این پرسشها وجود دارد؟
کرسول در بخشی از کتاب خود تحت عنوان «پرسوجوی کیفی و طراحی پژوهش: گزینش از میان پنج رویکرد» به این میپردازد که آیا گزارش معتبر است (روایی دارد؟) با چه استانداری از این موضوع مطمئن میشویم؟ پژوهش کیفی چگونه ارزیابی میشود؟
لینکلن و گوبا از اصطلاحات زیر استفاده میکنند:
Credibility, authenticity, transferability, confirmability
راهبردهایی برای نیل به اعتبار یا روایی در پژوهش کیفی
کرسول برای نیل به اعتبار یا روایی پژوهش کیفی هشت راهبرد را پیشنهاد میکند که البته در انتها تذکر میدهد که رعایت دست کم دو راهبرد در هر پژوهش کیفی میتواند برای پژوهش اعتباری قابل قبول ایجاد کند.هشت راهبرد عبارتند از:
- درگیری طولانی مدت پژوهشگر با فضای پژوهشی و مشاهدات مداوم او در محیط پژوهش از جمله اعتمادسازی با افراد موضوع پژوهش، فراگیری فرهنگ آن محیط و کنترل بدفهمی های ناشی از مداخلههای پژوهشگر یا مطلعان.
- مثلثسازی(Triangulation) از طریق گردآوری شواهداز منابع مختلف شامل تئوری های گوناگون،آدم های جورواجور، منابع اطلاعاتی متنوع و شیوههای گوناگون.
- کنترل بیرونی پژوهش از طریق داوری یا گزارش شخص ثالث: گوبا و لینکلن «گزارشگر شخص ثالث» را وکیل مدافع شیطان میداند. یعنی کسی که پژوهشگر را صادق نگاه میدارد؛ از او پرسشهای دشواری دربارهی روش ها، معانی و تفسیرها میکند و صبورانه به سخنان او گوش میدهد.
- در تحلیل موردی منفی (negative case analysis) پژوهشگر فرضیهها را همزمان با پیشرفت پرس و جو در پرتو شواهد ناقض اصلاح میکند.
- روشنگری پژوهشگر از همان ابتدا در مورد سوگیریهای احتمالی خود با ذکر تجربیات قبلی، سوگیریها و تمایلاتی که احتمالا تفسیرها و رویکردهای مطالعه را شکل دادهاند؛
- تکنیکی که لینکلن و گوبا آن را حیاتیترین کنترل برای تثبیت اعتبار میدانند دریافت نظر شرکت کنندگان در پژوهش در بارهی اعتبار یافتهها و تفسیرهاست. برای این کار میتوان یافته ها، تفسیرها و نتایج پژوهش را در گروهی کانونی متشکل از شرکت کنندگان در پژوهش مورد قضاوت قرار داد.
- توضیح مفصل و غنی (Thick description) خوانندگان را برای قضاوت در مورد قابل انتقال بودن یافتهها کمک میکند. با این توصیف دقیق، خواننده میتواند تصمیم بگیرد آیا میتواند داده ها، روشها یا یافتههای ارائه شده در پژوهش را در محیط دیگری به کار گیرد یا خیر.
- داوران بیرونی: به نظر لینکلن و گوبا این داور مثل حسابرس مالی است. او از بیرون فضای پژوهش آن را زیر نظر میگیرد و مشخص میکند که آیا یافتهها، تفاسیر و نتایج توسط دادهها پشتیبانی میشود یا خیر.
در باب روایی در پژوهش کیفی، پتون (2002) حکایتی نقل کرده که آوردن آن به تکمیل بحث کمک خواهد کرد:
«روزی روزگاری مردی درس خوانده و خردمند در سرزمینی میزیست که هیچ درخت میوهای در آن نمیروئید. او اغلب، توصیفهایی را دربارهی میوه میخواند؛ اما هرگز آن را ندیدهبود. عاقبت تصمیم گرفت به سفری اکتشافی برود و خودش میوه را تجربه کند. به بازار رفت و پرسان پرسان نشانی مکانی را یافت که در آنجا درختان میوه میروئیدند. به باغ سیبی رسید. بهار بود و درختان غرق در شکوفه و بسیار زیبا. دانشمند وارد باغ شد و از اولین درخت سیب شکوفهای چید. با آن که شکوفه به غایت زیبا بود؛ عطر و طعمی دلپذیر نداشت. سراغ درختی دیگر و شکوفههایی دیگر رفت؛ و آنقدر تجربه کرد تا به اشباع رسید. پس به سرزمینش بازگشت و به مردم گفت که دربارهی میوه زیادی اغراق شده است. پژوهشگر ما ناتوان از تمیز شکوفه بهاری از میوه تابستانی درنیافت که او هرگز چیزی را که در پیاش بود تجربه نکرد».
هم پایایی و هم روایی در پژوهش کیفی به صورت بودن یا نبودن نیست بلکه درجهای است. یعنی برای یک پژوهش میگوییم میزان روایی آن بالاست یا پایایی آن پائین ارزیابی میشود.
کرسول معتقد است که اقدامات زیر به افزایش پایایی کمک میکند:
- یادداشت برداری مفصل و دقیق سرصحنه؛
- ضبط صوت با کیفیت برای ثبت دقیق گفتهها؛
- آوانگاری گفتههای ضبط شده؛
- آوانگاری نکات، مکثها و جزئیاتی که معمولا جا میافتند؛
- کدگذاری ناشناس به کمک کدگذاری که جزو تیم پژوهش نیست؛
- آنالیز دادهها به کمک افراد ناشناس و رایانه به طوری که دیدگاههای مجریان پژوهش اثری در تحلیل داده نداشته باشد؛
- سیلورمن توافق بین کدگذاران رانیز مفید میداند. اگر چند کدگذار کار کدگذاری را انجام دهند لازم است بین آنها توافقی درباره شیوهی کار صورت پذیرد.
یکی از معانی مهم پایایی در پژوهش کیفی این است: «ثبات پاسخها با کدگذاری های مختلف مجموعه داده ها». مثالی از توافق بین کدگذاران:
- چهار کدگذار همگی از یک دفترچه کد مشترک و نرم افزار Nvivo استفاده کردند؛
- برای نیل به هدف فوق چهار کدگذار چند متن موجود در دادهها را خوانده و به طور مستقل کدگذاری کردند،
- پس از کدگذاری مستقل چند متن، کدگذاران به اتفاق پژوهشگران ملاقات و سعی کردند دفترچهی کد راکه شامل نام کد، تعریف آن و قطعه متنی که به هر کد منتسب بود پدید آورند؛
- سرانجام سه متن دیگر مثلا 5، 6 و 7 را به طور مستقل کدگذاری و باهم مقایسه کردند. وضعیت مطلوب آنست که همهی کدگذاران کد یکسانی را به متن خاص نسبت دهند.
البته حالت ایده آل آنست که همهی کدگذاران متن های مشابهی را استخراج و کدگذاری کنند ولی در عمل ممکن نیست. اغلب پژوهشگران روی عدد 80 درصد تشابه کدگذاری توافق نظر دارند.
مارشال و راسمن (2014) نیز روشهای تحلیل روایتی، اقدامپژوهی، مطالعات فرهنگی، قومنگاری، فیمینیستی، و غیره را پیشنهاد میکنند.مریام (2014) نیز بر اساس تجربه خود در پژوهشگری و راهنمایی دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری به یک تقسیمبندی شش دستهای در رویکرد کیفی قائل است: پژوهش پایه کیفی، پدیدارشناسی، قومنگاری، گراندد تئوری، تحلیل روایتی، و پژوهش انتقادی.
کرسول (2007) بر اساس دلایل و استدلالهای مدونی انواع طرحهای کیفی را در پنج روش روایتی، پدیدارشناسی، قومنگاری، موردکاوی، و گراندد تئوری دستهبندی کرده است. به طور خلاصه، تمامی روشهای کیفی به دنبال چگونگی ساخت معنا، چگونگی معنا بخشیدن مردم به زندگیشان و دنیاهایشان هستند.در ادامه، همسو با نظر کرسول درباره دستهبندی روشهای کیفی به توضیح پنج روش اصلی در این رویکرد خواهیم پرداخت.
پژوهش روایتی درباره داستان زندگی افراد صحبت میکند، روشی که زندگی را تاریخی میبیند، و روشی میانرشتهای مرکب از حوزههای نظریه سواد، تاریخ شفاهی، رمان، روانشناسی، فلکلور، و فلسفه است. فرض این روش آن است که مردم واقعیتهایشان را بر اساس روایت داستانشان میسازند. پژوهشگر در روش روایتی به دنبال جستجوی داستان جامعه پژوهش و ثبت آن داستان است. بنابراین، آنچه که در پژوهش روایتی بسیار حائز اهمیت است، آزادی و اعتماد است. آزادی به معنای راحت بودن و باز بودن مشارکتکننده در جریان گردآوری داده، و اعتماد به معنای آنکه مشارکتکننده تمام آنچه که واقعیت دارد را بیان کند، و هیچ واقعیتی را منحرف نکند. از این رو، ایجاد یک فضای دوستانه و صمیمی حین گردآوری داده میان پژوهشگر و مشارکتکننده در پژوهش روایتی ضروری به نظر میرسد.پژوهش روایتی دارای مدلهای گوناگون است که پژوهشگران به آنها اشاره کردهاند. یکی از مسائلی که درباره پژوهش روایتی وجود دارد، آن است که دانشجویان تفاوت میان این روش و روشهای دیگر کیفی متوجه نمیشوند، یا به سختی آن را درک میکنند. در این خصوص، باید گفت که پژوهش روایتی تا حد زیادی بر موردهای خاص و بافتهای متنوع برای گردآوری داده تمرکز میکند.
با آنکه ابزار اصلی گردآوری داده در پژوهش روایتی مصاحبه عمیق و ساختارنیافته است، ممکن است از اسناد تاریخی، آلبومهای خانوادگی، عکسها و تصاویر، تفاهمنامهها و قراردادها، سرگذشتنامهها و خودسرگذشتنامهها، نامهها و پیامها، تماسها، و به طور خلاصه هرآنچه بتواند اطلاعاتی درباره موضوع مورد پژوهش بهدست دهد، به عنوان منابع گردآوری داده استفاده کند. گردآوری دقیق و عمیق داده در این روش از آن نظر مهم است که مرحله تحلیل و نتیجهگیری کاملاً وابسته به دقت و صحت همین داده است.در مسائلی که به موضوعهای مذهبی، فرهنگی، قومی قبیلهای و غیره میپردازند، پژوهش روایتی میتواند روش مناسبی برای پاسخگویی به آنها باشد.
نقدی که به این روش پژوهش وارد دانستهاند، آن است که پژوهش روایتی بیشتر از آنکه بر روی بافت اجتماعی تأکید داشته باشد، روی افراد متمرکز است. به هر حال، پژوهش روایتی، مانند تاریخ زندگی، به دنبال پاسخگویی به پرسشهای جامعهشناسی درباره گروهها، اجتماعات، و بافتها از طریق تجربه زیسته مشارکتکنندگان در پژوهش است. از آنجا که این روش پژوهش بر خاطرات افراد متکی است، آنجا که افراد قدرت یادآوری حوادث و اتفاقها را ندارند، این پژوهش کارآمدی چندانی ندارد. علاوه بر این، پژوهش روایتی بسیار زمانبر و نیازمند آموزشهای ویژهای است.
بنابراین، پدیدارشناسی برای پاسخگویی به مسائلی مناسبتر است که به «تجربه شخصی» افراد وابسته است. تشریح و توضیح مفصل این تجربه رسالت پدیدارشناسی است. برای مثال، بررسی تجربه شخصی افراد از «درد» موضوعی است که پژوهشگر پدیدارشناس میتواند آن را تحت بررسی قرار دهد. پدیدارشناس برای بررسی این موضوع ممکن است با افرادی که درد را تجربه کردهاند مصاحبههای عمیق داشته باشد، که به آنها اصطلاحاً مصاحبه پدیدارشناسی میگویند. پتون (1990) پدیدارشناسی را به عنوان «روشی که بر توصیف آنچه که افراد تجربه میکنند و چگونگی تجربه کردن این تجربه تمرکز دارد».
کار پژوهشگر پدیدارشناس تشریح ساختار اساسی و اصلی تجربه است. موضوعهایی که معمولاً از طریق پدیدارشناسی مطالعه میشوند، مفاهیم عشق، عصبانیت، خیانت، و حوزههایی از این دست هستند. برای آنکه پژوهشگر بتواند به ساختار این مفاهیم پیببرد، معمولاً داده را از طریق مصاحبه گردآوری میکند. از این رو، محصول مطالعه پدیدرشناسی «توصیفی مرکب است که اسانس و ذات یک پدیده را بیان میکند».
کرسول (2013) معتقد است پژوهش پدیدارشناسی در پنج مرحله اصلی انجام میشود:
- پژوهشگر نیامند درک دیدگاه فلسفی ورای رویکرد است، بهویژه مفهوم مطالعه آنکه افراد یک پدیده را چگونه تجربه میکنند؛
- پدیدارشناس پرسشهای پژوهش را تعریف میکند، که برای شناخت پدیده مهم هستند؛
- پژوهشگر به گردآوری داده، اغلب از طریق مصاحبه با افراد، میپردازد؛
- تحلیل داده پدیدارشناسی انجام میشود. در این گام پروتکلهای اجرایی مهم خواهند بود؛ و
- گزارش پدیدارشناسی منتشر میشود.
دایرهالمعارف پژوهشهای کیفی سیج قومنگاری را به عنوان «هنر و علم توصیف یک گروه یا یک فرهنگ» تعریف کرده است. پژوهشگر قومنگار با ذهنی باز، و نه ذهنی خالی، وارد میدان پژوهش میشود. پژوهشگر قومنگار بر اساس مسئله خاص و روشنی پژوهش خود را طراحی کرده و برای پاسخگویی به پرسشهای پژوهش قومنگاری میکند. با توجه به آنکه در پژوهشهای قومنگاری امکان و احتمال سوگیری بسیار بالاست، پژوهشگران معمولاً از مثلثبندی (یا مثلثسازی) برای اعتبار بخشیدن به دادههای گردآوری شده کمک میگیرند.
قومنگاران تمایل به توصیف و فهم حسها و مفاهیم اجتماعی و فرهنگی دارند، بنابراین قومنگار هم داستانسراست و هم پژوهشگر. کارهای میدانی قلب طراحی پژوهشهای قومنگاری را تشکیل میدهند. بنابراین، اهمیتی که کار میدانی در پژوهش قومنگاری دارد بیش از سایر روشهای رویکرد کیفی است.
آنگونه که از قومنگاری استنباط میشود، مشارکت دقیق و مداوم پژوهشگر در فرایند پژوهش، بهویژه در میدان پژوهش، یکی از الزامات پژوهش قومنگاری است. این مشارکت میتواند به صورت آشکار باشد یا آنکه پژوهشگر به عنوان عضوی از جامعه و گروه وارد میدان پژوهش شود. این مشارکت به پژوهشگر کمک خواهد کرد که یک گروه یا قوم را به صورت عمیق بشناسد، به ماهیت پدیدهها پی ببرد، و حوادث را توصیف کند.
فرهنگ، دیدگاههای تاریخی، مفهومسازی، نشانهشناسی، و مفاهیمی از این دست از مهمترین مفاهیم و موضوعهای مطرح در پژوهش قومنگاری هستند. مشاهده مشارکتی، انواع گوناگون مصاحبه، و پرسشنامه مهمترین ابزارهای پرکاربرد گردآوری داده در پژوهش قومنگاری است. تحلیل داده گردآوری شده نیز در پژوهش قومنگاری کار دشواری است. مرحله تجزیه و تحلیل در این روش از شروع کار میدانی آغاز و تا نگارش آخرین واژه در گزارش نهایی ادامه دارد.
برای استفاد ه از روش موردکاوی در میان این روشهای موجود، به گفته «یین» (Yin) گزینش باید براساس سه عامل صورت پذیرد: اول؛ نوع پرسش پژوهش دوم؛ تسلطی که پژوهشگر بر وقایع رفتاری دنیای واقع دارد و سوم. تمرکز بر پدیدههای معاصر در مقابل پدیدههای تاریخی. هدف نخست و اصلی موردکاوی، یافتن درک بهتری از پدیدههای اجتماعی پیچیده است. بسیاری از پدیدههای روزمرهای که در زندگی خود شاهد آن هستیم دارای ماهیت بسیار پیجیده و ورای درک روزمرهی آدمی است. در حالی که برخی متخصصان معتقدند که موردکاوی بیشتر ماهیتی کاوشگرانه یا اکتشافی (Exploratory) دارد، «یین» برآن است که هرسه ویژگی کاوشگرانه، توصیفی یا توصیفگر (Descriptive) و تبیینگر (Explanatory) را میتواند داشته باشد.
پژوهش موردکاوی به دلیل درگیر بودن دانشمندانی در حوزههای گوناگون در آن برای جامعهشناسان شناختهشده بودهاست. برای مثال فروید در حوزه روانشناسی کاری ر ا انجام داده بود. متخصصان نشان دادهاند که خاستگاه موردکاوی به مطالعات انسانشناختی و جامعه شناسی بازمیگردد. دانشمند انسانشناس، مالینوفسکی با مطالعهای که در مورد جزایر تروبریاند انجام داد و جامعه شناس فرانسوی لاپلی در مورد خانوادهها و همینطور مطالعات موردکاوی دپارتمان جامعهشناسی دانشگاه شیکاگو در فاصله سالهای دهههای 1920 تا 1950 از اولین مطالعات موردکاوی بوده اند.
عبارت کلیدی این نوع از پژوهش، سیستم بسته (Bounded System) است. پژوهش موردکاوی بررسی موضوعی از طریق مطالعه یک یا چند مورد در یک سیستم بسته است. بنابراین موردکاوی الزامابه یک مورد محدود نمیشود بلکه اساسا مفهوم سیستم بستهای که در محدودهی آن پژوهش انجام میشود تعیین کننده است. هرچند که در مورد روش یا روششناسی بودن موردکاوی اختلاف نظر هست؛ اغلب پژوهشگران اعتقاد دارند که موردکاوی یک روششناسی یا استراتژی جامع پژوهش محسوب میشود. بر این مبنا، موردکاوی مطالعهای عمیق در حوزه یک یا چند سیستم بسته (مورد) است که در طول زمان و از طریق فرایندهای گردآوری داده دقیق و عمیق شامل منابع چندگانه اطلاعات (مثل مشاهده، مصاحبه، مواد دیداری شنیداری، اسناد و گزارشات) صورت گرفته، سرانجام گزارشی توصیفی از مورد و تمهای مبتنی بر مورد را منتشر میکند. به لحاظ گستره ممکن است چند برنامه (مانند مطالعه چندمکانی) یا یک برنامه (مطالعه درون مکانی) برای پژوهش انتخاب شود.
اول این که گراندد تئوری روش نیست بلکه مجموعهای از روشهاست و چارمز تقریبا در همه جای کتاب خود از آن به صورت جمع استفاده میکند.
دوم آنکه اصالتی در این روشها نیست؛ پژوهشگر نباید به صرف انتخاب روش گراندد تئوری، آن را کورکورانه و بدون ملاحظه درهمه بافت ها و بسترها، یکسان بهکار گیرد.
چارمز در جای دیگری تمایزی میان کار خود و پیشگامان گراندد تئوری را بیان میکند. در حالی که اشتراوس و گلیزر از عبارت «کشف» برای دادهها و تئوری در گراندد تئوری استفاده کرده و پژوهشگر را جدا از دادهها و تئوری های به زعم آنها «کشف شده» میدانند؛ چارمز از عبارت «ساخت» (Construct) بهره گرفته و معتقد است که پژوهشگر دادهها را از بافتی که خود متعلق به آن است گردآوری و تئوری ها را در جریان پژوهش به روش گراندد تئوری می سازد؛ پس پژوهشگر از بافت پژوهش جدا نیست.
تاثیر نظریهها و رویکردهای پژوهشی قبل از دهه 1960 بر گراندد تئوری
(برگرفته از مقاله «لارس سلدن برگردان دکتر یزدان منصوریان با عنوان «تردید در گراندد تئوری»)
نسخهی کلاسیک گراندد تئوری را که گلیزر و اشتراوس ارائه کردند بر تحلیل عملکرد و فرایند تاکید میکند. برای عمل به این تاکیدات رویکرد گردآوری داده در گراندد تئوری به صورت همزمانی گردآوری و تحلیل دادهها توصیه شده است. گلیزر (1987) نخستین پرسش گراندد تئوری را برای تحقق چنین رویکرد اینگونه مطرح میکند:
- اینجا چه خبر است؟
چارمز(1381) این پرسش را در دو سطح تفسیر میکند:
- فرایندهای اجتماعی مبنایی چه هستند؟
- فرایندهای روانشناسی اجتماعی مبنایی چه هستند؟
دو واژه کلیدی که در همه جا تکرار میشود تامل (Reflection) و ارزیابی (Assessment) است. پژوهشگر گراندد تئوری بیش از هر حوزه دیگری نیازمند تامل در یافتهها و دادههای گردآوری شده و ارزیابی موقعیت خود در فرایندهای پژوهش است. برای کمک به او میتوان پرسشهایی را مطرح کرد:
- از دیدگاه چه کسی فرایند مفروض، بنیادین و از دیدگاه چه کسی حاشیهای است؟
- فرایند اجتماعی مشاهده شده چگونه ایجاد میشود؟ کنشهای شرکت کنندگان در پژوهش چگونه فرایندهای اجتماعی را شکل میدهد؟
- چه کسی و در چه وضعیتی فرایندهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد؟
- شرکت کنندگان مختلف چه معناهایی را از فرایندهای اجتماعی مشاهده شده دریافت میکنند؟ چگونه درباره آن سخن میگویند؟ بر چه نکاتی تاکید میکنند؟ به چه چیزهایی اشاره نمیکنند؟
در پژوهش گراندد تئوری این نکات بسیار مهم هستند:
- توجه همزمان به کنشها و عملکردها، و کلمات و گفته ها؛
- توضیح و تشریح دقیق زمینهها، بافتها، صحنهها و موقعیتهای کنشها؛
- ثبت دقیق اتفاقات و افرادی که آنها را انجام دادند و دلیل انجام؛
- یافتن راههایی برای تفسیر این دادهها؛
- تاکید بر واژهها و عبارتهایی که افراد معانی خاصی را از آنها برداشت میکنند؛
- یافتن پیش فرضها (مفروضات) و فرضیات پنهان افراد و تشریح چگونگی هویدا شدن و تاثیر گذاری آنها بر کنشها.
چارمز سخن از «قومنگاری گراندد تئوری» (Grounded Theory Ethnography) یا «قومنگاری» به روش «گراندد تئوری» میکند. او گراندد تئوری را نوعی از قومنگاری میداند.
موضوع مهم دیگر در گراندد تئوری، جلوگیری از دگماتیسم و پیروی کورکورانه از تئوری های موجود است. در جای جای کتابهای گراندد تئوری خاصه چارمز، به باز بودن یا آزاد بودن ذهن پژوهشگر تاکید میشود. یافتن افقهای تازه و آزادانه حرکت کردن به سوی آنها نیز توصیه میشود.
دسترسی به «دادههای غنی» همچون کاویدن زمین برای گنج یا معدنی ارزشمند مدفون در آن است. این دادهها در لایههای سطحی و بیرونی زندگی اجتماعی یافت نمیشوند و برای دسترسی به آنها پژوهشگر باید با تامل در یافتههای اولیه خود و استفاده از قدرت ابتکار و خلاقیت شخصی اش در ابداع ابزارها و روشهای جدید به لایههای زیرین دست یافته و پس از گردآوری یا استخراج دادههای غنی از آنها برای ساختن تئوری یا مدل مورد نظر خود استفاده کند. دادههای غنی به تعببیر «چارمز» کامل (full)، متمرکز (focused) و مشروح (detailed) هستند.
به قول «گیرتز» (1973) «دست یافتن به«دادههای غنی» یعنی این که پژوهشگر در پی «شرح مفصل»، همچون نگارش یادداشتهای میدانی وسیع از مشاهدات، گردآوری گزارشات شخصی پاسخگویان یا تفسیر گویههای مفصل پاسخگویان در شکل متن پیاده شده مصاحبهها است».
چارمز پژوهش کیفی را همچون عکسبرداری با دوربینی میداندکه دارای عدسی های متعددی است. ابتدا ]با عدسی واید[ تصویری بزرگ و کلی از میدان و سپس با تعویض مداوم عدسی ها صحنههایی نزدیک تر و دقیق تر را ثبت میکنید. هرچند که روش، ابزاری را برای دیدن در اختیار پژوهشگر میگذارد اما نمیتواند به طور خودکار بینشی به او عرضه دارد. «چشمی تیزبین»، «ذهنی باز»، «گوشی کارآزموده» و «دستی منضبط» شما را به موضوع مطالعه تان نزدیک تر کرده و داشتن آنها بسیار مهم تر از خلق ابزارهای روششناختی است.
«بگذارید مساله پژوهش، روش مورد نظر شما را شکل بدهد».
چه دادههایی غنی (rich) و کافی (sufficient) محسوب میشوند؟ برای حصول اطمینان این پرسشها را از خود بپرسید:
- آیا دادههای کافی درباره زمینههای افراد، فرایندها و محیط (settings) گردآوری کردم تا یادآورد فوری و درک و به تصویر آوری کامل بافت مورد مطالعه را ایجاد کند؟
- آیا دادههای کافی درباره توصیف دقیق مجموعهای از دیدگاهها و عملکردهای شرکتکنندگان در پژوهش را به دست آوردهام؟
- آیا دادهها آنچه را که در لایههای زیرین سطح بافت مورد پژوهش قرار دارد آشکار میسازد؟
- آیا مقدار دادههای گردآوری شده آنقدر هست که تغییرات را در گذر زمان آشکار سازد؟
- آیا دیدگاههای متفاوت درباره عملکردهای گوناگون شرکت کنندگان در پژوهش را گردآوری کردهام؟
- آیا دادههایی را گردآوری کردهام که مرا قادر به ایجاد دستههای تحلیلی (Analytic categories) کند؟
- چه نوع مقایسههایی را میتوانم بین دادههای گردآوری شده انجام دهم؟ چگونه این مقایسهها میتوانند ایدههایی را تولید و ارائه کنند؟
یکی از مسائل مهم در گردآوری داده احترام به نظرات شرکت کنندگان و درک دیدگاههای آنان است. البته این به این مفهوم نیست که پژوهشگر دیدگاههای همه شرکت کنندگان را می پذیرد؛ بلکه او دیدگاهها را ثبت و ضبط میکند، با آنان با احترام رفتار میکند و در طی گردآوری و تحلیل دادهها دیدگاههای خود را تحمیل نمیکند اما تفسیر خود را سرانجام بر دادهها اعمال میکند. «درک تفسیری دقیق» (a careful interpretive understanding) عبارتی است که چارمز برای یک نتیجهگیری و دستاورد بزرگ پژوهش کیفی از آن یاد میکند.
«کیفیت ـ و اعتبارـ پژوهش با دادهها آغاز میشود».
دو معیار دیگر[کیفیت] دادهها برای توصیف وقایع تجربی، مناسب بودن (suitability) و کفایت (sufficiency) است. طراحی پژوهش باید به صورت کامل و یکپارچه صورت پذیرد. شناخت مطلعان کلیدی و انجام ده مصاحبه فشرده با آنان که در نتیجه بررسی و مشاهدات اولیه کافی صورت میگیرد بسیار با کیفیتتر از انجام ده مصاحبه غنی بدون هیچ مقدمهای است.
گراندد تئوری، مانند هر روش دیگری، دارای سرآغاز و سرانجامی است. پیمودن این مراحل میتواند درستی انجام گراندد تئوری را تضمین کند، و در نهایت نتیجهای که گرفته میشود از استحکام علمی لازم برخوردار خواهد بود. برای سهولت و درک آسانتر این مسیر، مراحل انجام گراندد تئوری در نمودار زیر نمایش داده شده است.
مراحل انجام گراندد تئوری
[1] هرچند به طور مستقل به این نظر رسیدم که معادلهای فارسی برای گراندد تئوری مناسب نیستند اما چون دکتر یزدان منصوریان قبل از من این نکته را در پانوشت مقاله ترجمهای خود منتشر ساخت، عینا آن را نقل میکنم:
«اکنون در منابع فارسي واژه گراندد تئوري به شکلهاي مختلفي ترجمه شده که از آن جمله مي توان به نظريه بنيادي، نظريه زمينهاي، نظريه مبنايي، نظريه داده محور، نظريه پردازي داده بنياد، نظريه مفهوم سازي بنيادي، رويش نظريه، و نظريه برخاسته از داده اشاره کرد. از آنجا که در مورد معادلهاي فوق توافقي فراگير ميان مترجمان فارسي وجود ندارد، براي جلوگيري از هر گونه ابهام در اينجا از همان “گراندد تئوري” استفاده شده است. شايد در آينده با توافق مترجمان يکي از معادلهاي انتخاب شده استفاده بيشتري پيدا کند و به عنوان معادل پذيرفته شده اين واژه به کار رود. البته به نظر مترجم ]یزدان منصوریان[ “نظريه داده محور” و “نظريه داده بنياد” مناسبترين گزينه ها هستند.»
- چطور موضوع پژوهشم را چارچوببندی کنم؟
- چطور متغیرها و سازههای مناسب برای پژوهشم انتخاب کنم؟
- چطور مدل مفهومی پژوهشم را بسازم؟
- چطور ابزار پژوهشم را بسازم؟
- چی بپرسم؟ از کی بپرسم؟ چطوری بپرسم؟
- چطور بعد از گردآوری داده و تحلیل یافتهها، در بخش نتیجهگیری نوآوری پژوهشم را برجسته کنم؟