درک روش پژوهش در بافتهای گوناگون وابسته به آگاهی و فهم سه مفهوم هستیشناسی، معرفتشناسی، و روششناسی است، که در یک توالی سلسلهمراتبی تعریف میشوند.
فارغ از رویکردهای گوناگون روش پژوهش، یعنی کمی، کیفی، یا ترکیبی، درک این مفاهیم میتواند منجر به یادگیری بهتر روش پژوهش شود. ایدههای گوناگون درباره چیستی دانش و آگاهی، ارتباط ما با طبیعت و ماهیت چیزها، شیوههای تفکر در مورد آنها، و غیره، همه در این دامنه مورد بحث قرار میگیرند. اما هرکدام از این مفاهیم به چه معنا هستند؟
به نظر گری (2013، 16) هستیشناسی به معنای مطالعه «بودن» یا «هستی» است، یعنی ماهیت وجودی یک چیز. هستیشناسی به دنبال پاسخگویی به «چیستی»هاست، در حالی که معرفتشناسی سعی دارد تا به «چگونگی شناخت» پاسخ میدهد. معرفتشناسی منجر به خلق یک زمینه فلسفی برای تصمیمگیری پیرامون آنکه چه دانشی مشروع است میشود.
برایمن (2012، 16 ـ 18) از دو رویکرد هستیشناسی رایج نام میبرد: «عینیگرایی» (Objectivism) و «سازهگرایی» یا «ذهنگرایی» (Constructionism).
عینیگرایی بر این عقیده است که پدیدههای اجتماعی و معانی آنها خودشان دارای وجودی هستند که وابسته به کنشگرهای اجتماعی نیستند. واقعیتهایی (facts) هستند که دارای یک وجود مستقل هستند. در مقابل، سازهگرایی بر این عقیده استوار است که پدیدههای اجتماعی در یک حالت تغییر دائمی هستند، چراکه آنها کاملاً وابسته به تعاملهای اجتماعی هستند.
رویکرد عینیگرایی بر اهمیت ویژگیهای رسمی سازمانها و نظامهای فرهنگی تأکید دارد، در حالی که سازهگرایی بیشتر بر شیوهای تمرکز میکند که مردم خود ساختارهای واقعی را تشکیل میدهند، و اینکه این مسئله چگونه با خود پژوهشگر ارتباط دارد.
به نظر برایمن (2012، 15) در پژوهش علوم اجتماعی (و هر پژوهش دیگری) دو راه برای کسب دانش وجود دارد:
تجربهگرایی: مبتنی بر این ایده است که دانش بشری از طریق «تجربه حسی» (sensory experience) بهدست میآید (با استفاده از استدلال استقرایی).
عقلگرایی: مبتنی بر این ایده است که دانش بشری از طریق «استدلال» (reasoning) حاصل میشود (با استفاده از استدلال قیاسی).
مزیتهای نسبی این دو رویکرد در اعصار گذشته، و در یونان باستان، نیز مورد بحث قرار گرفته؛ ارسطو پیرو رویکرد نخست و افلاطون پیرو رویکرد دوم بوده است. علاوه بر این دستهبندی، در سالهای اخیر تقسیمبندی دیگری نیز مورد بحث قرار گرفته است. برایمن (2012، 15)، در این راستا، به سه رهیافت اشاره میکند:
اثباتگرایی (Positivism): کاربرد علوم طبیعی در مطالعه واقعیت. رویکردی عینی است که توانایی آزمون نظریهها و پایهگذاری قوانین علمی را دارد. هدف اثباتگرایی مشخص کردن روابط علت و معلولی است.
تفسیرگرایی (Interpretivism): بر این عقیده استوار است که مفاهیم ذهنی نقش مهمی در کنشهای اجتماعی ایفا میکنند. هدف از این رهیافت آشکارسازی تفاسیر و معانی است.
رئالیسم (Realism): رئالیسم بر این عقیده است که قواعد و ساختارها اتفاقها و گفتمانهای اجتماعی را پایهگذاری میکنند، اما به دلیل آنکه این ساختارها تنها به صورت غیرمستقیم مشاهدهپذیر هستند، باید به شکل مفاهیم نظری بیان شوند و به احتمال ماهیتاً مشروط هستند.
باید توجه داشت که این دستهبندی مطلق نیست، به این معنا که در حوزههای گوناگون ممکن است طبقهبندیهای گوناگون و متفاوتی در این باره ارائه شود. برای مثال، کرسول (2007) از چهار مکتب فکری نام میبرد که به نظر او در برگیرنده غالب ادعاهای دانشی هستند. کرسول از این مکاتب با عنوان «جهانبینی» (worldview) نام میبرد؛ این چهار مکتب عبارتند از :
- اثباتگرایی و پسااثباتگرایی
- تفسیرگرایی
- ساختارگرایی
- عملگرایی
پژوهش کمی به معنای «توضیح یک پدیده از طریق گردآوری داده عددی است که با استفاده از روشهای ریاضی ـ محور (در قالب آمار) تجزیه و تحلیل خواهد شد». همانگونه که از این تعریف برمیآید، رویکرد کمی به دنبال توضیح پدیدهها است. همچنین، پژوهشگر در رویکرد کمی داده عددی گردآوری کرده و آن را از طریق روشهای ریاضی، که در علوم اجتماعی بیشتر در قالب آزمونهای آماری تجلی پیدا میکنند، تجزیه و تحلیل خواهد کرد.تاریخچه گرایش به سمت رویکرد کمی و روشهای مطرح در این رویکرد، مانند آزمایش، در تاریخ علم بسیار طولانی است. در اعصار گذشته زمانی چیزی را علم میخوانندند که از طریق ابزارهای دقیق اندازهگیری شده بود، در غیر این صورت آن چیز غیر علمی بود. خطکش، واحدهای اندازهگیری گوناگون، ترازو، و ابزارهایی مانند این محصول تفکر انسان در دوره سیطره رویکرد کمی بر علم است.
بنیان فلسفی رویکرد کمیبنیانهای پژوهش با رویکرد کمی ریشه در فلسفههایی دارد که موجب متمایز شدن این رویکرد از رویکردهای دیگر ـ یعنی کیفی و ترکیبی ـ میشوند. همین تفاوت در فلسفههای باعث شده تا برای اظهار رویکرد کمی، کیفی، و ترکیبی از اصطلاحشناسی دیگری با عنوان «پارادایم» استفاده شود؛ یعنی پارادایم کمی، پارادایم کیفی، و پارادایم ترکیبی. اگر نگاهی دوباره به رهیافتهای معرفتشناسی داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که بر این اساس رویکرد کمی بر اساس معرفتشناسی اثباتگرایی و رئالیسم شکل گرفته است. در حالی که رویکرد کیفی بیشتر ریشه در تفسیرگرایی دارد.
بنابراین، بنیان رویکرد کمی بر این فرض استوار است که واقعیتی در دنیای خارج وجود دارد، و کار پژوهش و پژوهشگر آن است که از این واقعیت پرده بردارد و آن را برای جامعه آشکار سازد؛ آنچه رهیافت اثباتگرایی بر آن تأکید دارد. روشن است که این طرز تلقی بیشتر در علوم طبیعی (یا به اصطلاح علوم دقیقه) مانند نجوم، فیزیک، شیمی، زیستشناسی، و غیره مطرح است؛ در حالی که در علوم اجتماعی و علومی که با انسان به عنوان واحد پژوهش سروکار دارند کمتر صادق است. پژوهشگر کمی تصور میکند که در جهان واقع قوانین، پدیدهها، و چیزهایی وجود دارند که وابسته به حضور او نیستند، بنابراین تنها کاری که او باید انجام دهد، کشف، شناسایی، و توضیح آنها ـ بدون سوگیری ـ است.با پیشرفت علوم، بهویژه در دو سده اخیر، این رهیافت سفت و سخت به چالش کشیده شد، بنابراین جهان علم خلق یک پارادایم جدید با عنوان «رویکرد کیفی» را تجربه کرد. پژوهشگر کیفی دیگر به این دستهبندی مطلق قائل نیست و به سمت ذهنگرایی، و سرانجام تفسیرگرایی گرایش پیدا میکند. پس از به چالش کشیده شدن رهیافت اثباتگرایی، برخی نقدهای وارد به آن را پذیرفته و رهیافت جدید با نام «پسااثباتگرایی» را مطرح کردند. پسااثباتگراها به این که حقیقت مطلقی وجود دارد و پژوهشگر باید آن را شناسایی و کشف کند معتقد نیستند.
بنیانهای پژوهش یا رویکرد کمی ریشه در فلسفههایی دارد که موجب متمایز شدن این رویکرد از رویکردهای دیگر ـ یعنی کیفی و ترکیبی ـ میشوند. همین تفاوت در فلسفههای باعث شده تا برای اظهار رویکرد کمی، کیفی، و ترکیبی از اصطلاحشناسی دیگری با عنوان «پارادایم» استفاده شود؛ یعنی پارادایم کمی، پارادایم کیفی، و پارادایم ترکیبی. اگر نگاهی دوباره به رهیافتهای معرفتشناسی داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که بر این اساس رویکرد کمی بر اساس معرفتشناسی اثباتگرایی و رئالیسم شکل گرفته است. در حالی که رویکرد کیفی بیشتر ریشه در تفسیرگرایی دارد.
بنابراین، بنیان رویکرد کیفی بر این فرض استوار است که واقعیتی در دنیای خارج وجود دارد، و کار پژوهش و پژوهشگر آن است که از این واقعیت پرده بردارد و آن را برای جامعه آشکار سازد؛ آنچه رهیافت اثباتگرایی بر آن تأکید دارد. روشن است که این طرز تلقی بیشتر در علوم طبیعی (یا به اصطلاح علوم دقیقه) مانند نجوم، فیزیک، شیمی، زیستشناسی، و غیره مطرح است؛ در حالی که در علوم اجتماعی و علومی که با انسان به عنوان واحد پژوهش سروکار دارند کمتر صادق است. پژوهشگر کمی تصور میکند که در جهان واقع قوانین، پدیدهها، و چیزهایی وجود دارند که وابسته به حضور او نیستند، بنابراین تنها کاری که او باید انجام دهد، کشف، شناسایی، و توضیح آنها ـ بدون سوگیری ـ است.
با پیشرفت علوم، بهویژه در دو سده اخیر، این رهیافت سفت و سخت به چالش کشیده شد، بنابراین جهان علم خلق یک پارادایم جدید با عنوان «رویکرد کیفی» را تجربه کرد. پژوهشگر کیفی دیگر به این دستهبندی مطلق قائل نیست و به سمت ذهنگرایی، و سرانجام تفسیرگرایی گرایش پیدا میکند. پس از به چالش کشیده شدن رهیافت اثباتگرایی، برخی نقدهای وارد به آن را پذیرفته و رهیافت جدید با نام «پسااثباتگرایی» را مطرح کردند. پسااثباتگراها به این که حقیقت مطلقی وجود دارد و پژوهشگر باید آن را شناسایی و کشف کند معتقد نیستند.
زمانی که ما به یک پاسخ کمی نیازمندیم. برای مثال، ما به چه تعداد معلم برای آموزش ریاضیات نیازمندیم و در حال حاضر چه تعداد در اختیار داریم؟ روشن است که پاسخ کیفی نمیتواند به مسئله ما در این خصوص پاسخ دهد.تغییرات عددی تنها از طریق رویکرد کمی بهدقت قابل پاسخگویی هستند. برای مثال، تعداد دانشجویان دانشگاه ما نسبت به سالهای گذشته افزایش یافته یا کاهش؟ بنابراین، برای پاسخگویی به چنین پرسشی ما باید از رویکرد کمی کمک بگیریم.
همچنین، زمانی که قصد داریم از حالت و وضعیت چیزی آگاه شویم، اغلب ما میخواهیم پدیدهای را توضیح دهیم. چه عواملی بر استخدام معلمان ریاضیات مؤثر هستند؟ چه عواملی بر پیشرفت دانشآموزان در طول زمان اثر میگذارند؟ و پرسشهایی از این دست نیز میتوانند در رویکرد کمی بهطور مناسب و با دقت پاسخ داده شوند. اینجاست که ما با مفهومی با عنوان «متغیر» سروکار خواهیم داشت.سرانجام «آزمون فرضیه» پرسش پایانی است که رویکرد کمی برای پاسخگویی به آن بسیار مناسب است. گاهی ممکن است ما چیزی را توضیح دهیم؛ برای مثال، آیا میان پیشرفت دانشآموزان و اعتماد بهنفس و زمینه اجتماعی آنها ارتباط وجود دارد؟ بنابراین، از طریق رویکرد کمی میتوان این نوع مدلها را آزمون کرد.
همان طور که پاسخگویی به این پرسشها از طریق رویکرد کمی مناسب است، پرسشهایی هم وجود دارند که استفاده از رویکرد کمی برای پاسخگویی به آنها مناسب نیست:
- زمانی که قصد مطالعه و بررسی عمیق مسئلهای را داریم، رویکرد کمی مناسب نیست. زمانی که نیازمند مطالعه گسترده سطحی مسئلهای در دستور کار است، رویکرد کمی مناسب است اما زمانی که قصد عمق بخشیدن به مطالعه را داریم رویکرد کیفی مناسبتر است.
- دیدیم که رویکرد کمی برای آزمون نظریه یا فرضیه مناسب است، اما به هیچ عنوان درباره توسعه و خلق نظریه و فرضیه کاربردی نیست.
- زمانی که پژوهشگر با مسائل، مفاهیم، و پدیدههای پیچیده سروکار دارد، رویکرد کمی برای پاسخگویی به پرسشهای پژوهش مناسب نیست. دلیل این امر نگاه رویکرد کمی به مسائل و ناتوان بودن در شناسایی و بررسی متغیرهای بسیار در مسئله است.
- با آنکه رویکرد کمی در پاسخگویی به پرسشهای علی ـ معلولی موفق است، در پاسخگویی به پرسشهایی که به دنبال شناخت مفهوم و معنای یک واقعه یا شرایط خاص هستند ضعیف عمل میکند.
کنترل: مهمترین ویژگی رویکرد کمی کنترل است؛ چراکه پژوهشگر را قادر میسازد تا عوامل پژوهشش را شناسایی کند. بنابراین، کنترل میتوان موجب بهبود فرایند پژوهش برای پژوهشگر در رویکرد کمی شود.تعریف عملیاتی: تعریف عملیاتی به آن معناست که اصطلاحها و مفاهیم باید بر اساس گامها یا عملیاتی که برای اندازهگیری آنها انجام میشود تعریف شوند. چنین فرایندی میتواند به حذف نقاط مبهم یک پژوهش و افزایش درک مشترک از آنها کمک کند. برای مثال، اگر رضایت شغلی از طریق ابزار پرسشنامه اندازهگیری خواهد شد، باید مفهوم «رضایت شغلی» بر اساس آن ابزار به صورت عملیاتی تعریف شود، تا درک مخاطب از رضایت شغلی به درک پژوهشگر نزدیکتر شود.
تکرارپذیری: برای تکرارپذیر بودن پژوهش داده گردآوری شده باید دارای پایایی باشد، یعنی داده گردآوری شده در یک پژوهش دوباره در وضعیت مشابهی تکرار شود.آزمون فرضیه: این ویژگی به معنی آزمون یک فرضیه (که از قبل وجود داشته) از طریق گردآوری داده تجربی است.
علاوه بر این، دانشگاه کالیفرنیای جنوبی نیز در راهنمای نگارش خود به موارد زیر اشاره کرده است:
- به طور معمول داده از طریق ابزار ساختاریافته گردآوری میشود؛
- نتایج بر اساس حجم بزرگی از نمونه مورد مطالعه اتخاذ میشود، و این نمونه نماینده جامعه است؛
- امکان تکرار و شبیهسازی مطالعه پژوهشی وجود دارد، چراکه پایایی بسیار بالا است؛
- پژوهشگر با پرسشهایی کاملاً روشن و دقیق وارد پژوهش شده و پاسخها نیز به همین صورت خواهند بود؛
- قبل از گردآوری داده، تمامی مراحل و فرایندها بهدقت طراحی میشوند؛
- داده در قالب آمار و ارقام گردآوری میشود؛
- امکان تعمیمپذیری نتایج به جامعه بزرگتر وجود دارد؛
- ابزار مورد استفاده برای گردآوری داده، اغلب پرسشنامه و نرمافزارهای رایانهای هستند.
روایی و پایایی، همچون سایر روشهای پژوهش، یکی از ارکان رویکرد کمی حین بررسی یک مسئله علمی به شمار میآیند. روایی و پایایی از ویژگیهای ابزار پژوهش (مانند آزمونها، پرسشنامهها، و غیره) قلمداد میشوند، که پژوهشگر از آن طریق از صحت انجام پژوهش خود و نتایج آن مطمئن میشود.
روایی به معنی مناسب بودن ابراز گردآوری داده برای گردآوری داده است؛ برای مثال، زمانی که میخواهیم قد یک نفر را اندازهگیری کنیم از خطکش استفاده خواهیم کرد، نه از ترازو.
در مقابل، پایایی به معنی تکرارپذیری نتایج حاصل از یک اندازهگیری است. برای مطالعه بیشتر درباره روایی و پایایی به مندرجات بخش «اجرای پژوهش» مراجعه کنید.
رویکرد کمی خود شامل روشهای پژوهش گوناگونی میشود که از اصول واحدی پیروی میکنند. احتمالاً توافق جامعی بر روی تعداد این روشها در نوشتههای مرتبط با روششناسی پژوهش وجود ندارد. به علاوه، روشهایی وجود دارند که بر روی کمی بودن یا کیفی بودن آنها هنوز اختلاف نظر وجود دارد. با این حال، به اعتقاد ببی (2015، 229) دو روش پژوهش در رویکرد کمی بسیار مشهور هستند:
- آزمایش (experimental method)
- و پیمایش (survey method)
کرسول (2014، 12) قائل به دستهبندی مشابهی است؛ یعنی طرحهای آزمایشی و غیرآزمایشی (مانند پیمایش) را زیر رویکرد کیفی نام میبرد. هرچند، در منابع دیگر ممکن است این دستهبندی جزئیتر نیز باشد؛ برای مثال، گودوین و گودوین (1996) از پژوهش توصیفی، پژوهش همبستگی، پژوهش علی ـ مقایسهای، پژوهش آزمایشی، و پژوهش تک موضوعی به عنوان شاخههای رویکرد کمی نام میبرند. تامس (2003، 6) نیز از دسته جدیدی با نام «تحلیل محتوای کمی» (quantitative content analysis) در رویکرد کمی نام میبرد.
در هر صورت، به نظر میرسد در سالهای اخیر دستهبندیهای ببی و کرسول توجه بیشتری به خود جلب کردهاند و در اینجا نیز ما طبق این دستهبندی پیش خواهیم رفت.
به نظر ببی (2015، 231) آزمایشها شامل دو مرحله اصلی هستند: (1) اقدام یا اجرای آزمایش و (2) مشاهده نتایج حاصل از این اقدام.به نظر کرسول (2014، 12) نیز پژوهش آزمایشی به دنبال پاسخگویی به این امر است که آیا یک اقدام مشخص میتواند بر روی یک خروجی تأثیرگذار باشد. برای دستیابی به این هدف، پژوهشگر آزمایش خاصی بر روی یک گروه انجام میدهد. برای مثال، ممکن است در پژوهشی داروی خاصی روی یک گروه آزمایش شود و نتایج بهدست آمده با یک گروه دیگر (که این دارو را مصرف نکردهاند) مقایسه شود.
روش آزمایشی بهویژه برای آزمون فرضیهها مناسب است؛ چرا این روش بر تعیین عوامل و دلایل یک پدیده، عمل، یا اتفاق تمرکز دارد؛ به همین دلیل، استفاده از این روش برای اهداف توضیحی بهتر از اهداف توصیفی است. زمانی که عنوان آزمایش مطرح میشود، اکثر افراد تصور میکنند که این کارها باید در آزمایشگاه انجام شود. اگرچه بیشتر هم همینگونه است، اما آزمایش محدود به این محیطها نمیشود. در حال حاضر، پژوهشگران علوم اجتماعی ممکن است از آزمایش در محیطهای متفاوتی استفاده کنند. برای مثال، طرحهای آزمایشی پیش ـ آزمون و پس ـ آزمون در این دسته قرار میگیرند. یا پژوهشهایی که در آن از دو گروه آزمایش و گواه (یا کنترل) استفاده میشود.
به نظر میرسد، رایجترین روش پژوهش، بهویژه در رویکرد کمی، روش پیمایشی است. احتمالاً همه ما تجربه روش پیمایشی را داریم؛ به عنوان کسی که این روش را اجرا کرده یا به عنوان یک مشارکتکننده برای تکمیل پرسشنامه. به اعتقاد ببی (2015، 253) روش پیمایشی برای پاسخگویی به مسائلی که در حوزه علوم اجتماعی مطرح میشود بسیار مناسب است. همچنین، زمانی که پژوهش قصد سنجش افکار، احساسات، عقاید، و نگرشهای یک جامعه بزرگ را دارد، پیمایش احتمالاً مناسبترین گزینه برای پاسخگویی به چنین شکافهایی است.اصطلاحی که اغلب با شنیدن روش پیمایشی به ذهن افراد متبادر میشود، «نمونهگیری» است. نمونهگیری از یک جامعه بزرگ، معادل «مشت نمونه خروار» است. زمانی که پژوهشگر به دلیل محدودیتهای زمانی، مکانی، مالی، و غیره نمیتواند کل اعضای یک جامعه را پیمایش کند، از یک نمونه برای گردآوری داده استفاده کرده و نتایج این پیمایش را به جامعه بزرگتر تعمیم میدهد. برای تعمیمپذیری، «تصادفی بودن» نمونههای گزینشی یکی از شروط اساسی است.
همانطور که گفته شد، اغلب ابزار اصلی برای گردآوری داده در پژوهشهای پیمایشی مصاحبه ساختاریافته (یا مصاحبه بسته) یا پرسشنامه است. پرسشنامه مجموعهای از گویهها است که به هدف مشخصی طرح شده و در اختیار افراد برای پاسخگویی قرار میگیرد. پرسشنامه باید بهگونهای طراحی، توزیع، و مدیریت شود که بتواند پژوهشگر را به اهدافش برساند؛ به این دلیل طراحی، توزیع، و مدیریت این ابزار خود از اصولی پیروی میکند که آگاهی از آنها ضروری است (برای مطالعه بیشتر در این زمینه به بخش «طراحی ابزار گردآوری داده» مراجعه کنید).از آنجایی که در پژوهشهای پیمایشی، پژوهشگر به طور معمول با افراد و مردم به عنوان جامعه پژوهش سروکار دارد، رعایت مسائل اخلاقی بسیار مهم و حائز اهمیت است. رازنگهداری از مهمترین نکاتی است که در این نوع پژوهشها باید در مورد آن مراقب بود. محرمانه ماندن، شرکت داوطلبانه برای پاسخگویی، حق آگاهی از نحوه استفاده از داده گردآوری شده در پژوهش، و غیره از مسائل دیگری هستند که باید مورد توجه پژوهشگر در پژوهش پیمایشی قرار گیرند.
- چطور موضوع پژوهشم را چارچوببندی کنم؟
- چطور متغیرها و سازههای مناسب برای پژوهشم انتخاب کنم؟
- چطور مدل مفهومی پژوهشم را بسازم؟
- چطور ابزار پژوهشم را بسازم؟
- چی بپرسم؟ از کی بپرسم؟ چطوری بپرسم؟
- چطور بعد از گردآوری داده و تحلیل یافتهها، در بخش نتیجهگیری نوآوری پژوهشم را برجسته کنم؟